جدول جو
جدول جو

معنی حاجی بیگ - جستجوی لغت در جدول جو

حاجی بیگ
(بَ)
برادر امیر نوروز، ازامراء معروف زمان غازان است آنگاه که امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را بجای او گماشت، مصالح حل و عقد امور دیوانی و تهیه سیورسات لشکر را بعهدۀ برادر خود حاجی بیگ واگذاشت. و خواجه صدرالدین زنجانی و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیگ مراسلاتی خطاب بسلطان مصر ساختند به این مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نائل نیامده اند برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشه کفر سلطان رافرصتی مناسب فراهم است و امیر نوروز و برادران او حاجی بیگ و لکزی جهت قیام بکمک لشکریان مصری حاضرند بعلاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامۀ گرانبها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزوّر را با هفتاد ثوب جامه در موقعبیهوش کردن عالم الدین قیصر که بمصر آمد و شد میکرد در کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند. افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان گردیده و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود بعجله از آنجا به سمت شهروان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدین قیصر جاهد شد که روزی قریب سی فرسخ راه پیمود و در 21 جمادی الاولی سال 696 هجری قمری به شهروان رسیدو در آنجا قیصر را به حضور او آوردند و باروبنۀ اورا تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتندکه خط و انشای حاجی بیگ برادر امیر نوروز است غازان در حال خشم کلی امرداد که قیصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پای در آورند و حاجی و لکزی و ساتتمش برادران امیرنوروز را بدون محاکمه و پرسش کشتند. رجوع به تاریخ مغول ص 261 و 264 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص 28 و حبط ج 2 ص 51 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ)
دهی است از دهستان اوبانو بخش دیواندره شهرستان سنندج. واقع در 34 هزارگزی شمال دیواندره و 12 هزارگزی جنوب خاور کرفتو. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای سردسیر دارای 210 تن سکنه که مذهبشان سنی و زبانشان کردی است. آب آنجا از رودخانه و چشمه سار و محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و توتون میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
البستی. ملقب به شمس الدین. عوفی در لباب الالباب گوید: الامام الاجل شمس الدین حاجی بحه (؟) البستی، مذکری مذکور با فضلی موفور نگین ولایت فضل و هنر که اگر چه از بست است اما عالم بیان (؟) از آن تکین آباد است چنان لطیف طبع عالی سخن که از مفرح بیان او دل گرم سیر نمی شد آفریدگار سبحانه و تعالی ذات او را اعجوبۀ عالم غیب گرداند و نظم و نثر مر خاطر خطیر او را چنان ملکه شد که بر هر چه او را امتحان کنند هم برفورتذکیری در آن پردازد و آنچ نثر گفته باشد بنظم بیان کند و از لطائف اشعار او این یک رباعی بخاطر بود:
گویند ز زر ترا بود خرسندی
خرسند شوی چون دل از او برکندی
زر کندۀ کان و بی وفای دهر است
برکندۀ بی وفا چرا دل بندی.
و این یک بیت فرد هم او گفته است:
گر هیچ بسیب زنخش باز رسی
باری بر رس که نرخ شفتالو چیست.
رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 287 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
خلاف دوربین. که مآل بین نباشد:
چشم را این نور (نور مستعار) حالی بین کند
چشم عقل و روح را گرگین کند.
مولوی.
دمبدم بر رو فتد هر جا رود
دیده و جانی که حالی بین بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دختر اولجاتیو و خواهر ابوسعید ایلخان مغول، و از زنان نامدار ایران در قرن هشتم، و پانزدهمین و آخرین تن از ایلخانان مغول در ایران است. در اوایل سلطنت ابوسعید امرا طغیان کردند و چون این فتنه را امیرچوپان سردار مقتدر و متنفذ غازان فرونشاند ابوسعید آن امیر را مورد لطف خاص قرار داد. در همین ایام موقعی که ابوسعید از زنجان به اران آمده بود دولندی همسر امیر چوپان که خواهر ایلخان بود درگذشت و ابوسعید ساتی بیگ را در 20 رجب 719 به ازدواج امیرچوپان درآورد. ثمرۀ این ازدواج سه پسر بود که بزرگترین آنان سیورغان نام داشت و ششمین پسر امیرچوپان بود. در سال 727 امیر چوپان بر ابوسعید شورید و بقصدجنگ از خراسان روی به غرب نهاد، در سمنان لشکریانش بپراگندند و او بناچار از بیراهه آهنگ خراسان کرد و در نیمه راه به ساتی بیگ اجازه داد که همراه فرزندان نزد برادر رود. بسال 736 ابوسعید درگذشت و آریاخان با ارپاگاون نوادۀ اریق بوقا برادر هلاکو در 13 ربیع الاول 736 بجای او انتخاب شد و برای تحکیم وضع خود ساتی بیگ را در تبریز بزنی گرفت ولی آریاخان در نزدیکی مراغه از موسی نام که مدعی سلطنت و بحمایت شیخ حسن کوچک (پسر امیر چوپان) مستظهر بود شکست خورد و رو بهزیمت نهاد و اندکی بعد کشته شد. حکومت موسی نیز دیری نپائید و امیر شیخ حسن بزرگ (ایلکانی) بر امور مسلط شد و ساتی بیگ را با پسرش سیورغان بدشت موقان روانه ساخت. بسال 737 شیخ حسن کوچک یا چوپانی با ساتی بیگ و سبورغان که مقیم ارّان بودند متحد شد و قراجری نامی را بعنوان ساختگی تیمورتاش بسلطنت بر داشت و ساتی بیگ را بعقد او درآورد. ولی شیخ حسن با قراجری هم نساخت و او را کشت. بسال 739 چوپانیان و امرای هزاره ها ساتی بیگ را که با امیر شیخ حسن بزرگ صفائی نداشت از گرجستان بازآوردند و بمقام ایلخانی برداشتند و خطبه و سکه بنام او کردند و رکن الدین شیخی و غیاث الدین محمد را به وزارت او گماشتند. آذربایجان و اران تحت امرساتی بیگ و شیخ حسن کوچک درآمد ولی سایر نقاط ایران هر قسمت بدست امیری از امرای سابق اولجاتیو یا ابوسعید بود. ساتی بیگ و شیخ حسن کوچک زمستان را در ارّان گذرانیدند، و در بهار با اردوئی روی به آذربایجان نهادند. شیخ حسن بزرگ (ایلکانی) نیز بخدمت ساتی بیگ آمد و دست خاتون را بوسید و پس از عذرخواهی با اردو به اوجان آمد. امیر شیخ حسن کوچک می اندیشید که امور سلطنت از زنی برنمیآید. ناگهان پس از رسیدن اردو به اوجان دستگاه ساتی بیگ را غارت کرد و یکی از نبیره زادگان یشموت پسر هلاکو را که سلیمان خان نام داشت به ایلخانی منصوب نمود و ساتی بیگ را بزور بزوجیت به او داد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 606 و حبیب السیر چ خیام ج 3ص 207 و 212 و 214 و 223 و 226 و 228 و 229 و از سعدی تا جامی ص 56 و 58 و 62 و 66 و 67 و 189 و طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول ترجمه عباس اقبال ص 333 و 341 و 349 و 353 و 356 تا 358 و360 و 361 و 364 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دختر اولجایتو و خواهر ابوسعید ایلخان مغول و پانزدهمین و آخرین تن از ایلخانان مغول در ایران است. وی در 20 رجب 719 هجری قمری بعقد امیر چوپان درآمد و از وی سه پسر بزاد که بزرگترین آنها سیورغان نام داشت. بعد از مرگ امیر چوپان ابتدا همسر آرپاخان (ارپاگاوان) ، و بعد زن قراجری (تیمورتاش ساختگی) ، و بعد زن سلیمان خان از امرای عصر گردید. وی از سال 739 بحمایت امیر شیخ حسن کوچک (چوپانی) چندی مقام ایلخانی داشت. رجوع به فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی چ خانبابا بیانی و ساتی بیگ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بانک اجی بی، در سندی که تاریخش از تشرین اول (اکتبر) سال چهارم سلطنت کوروش در بابل است کبوجیه را شاهزاده خوانده و پولی را که او در بانک اجی بی گذاشته بود، مال او دانسته اند. این بانک از قرار اسنادی که بدست آمده، بسیار معتبر بوده و در تاریخ به بانک اجی بی و پسران معروف است. (ایران باستان ج 1 ص 391)
لغت نامه دهخدا
(بَ ی قُ لُ)
یکی از چهار سرداری است که در زمان سلطان حسین پسر سلطان اویس، به دست شاه شبلی اسیر شدند. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص 200 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قُ)
از امرا و تربیت یافتگان امیر تیمور بودو چون امیر تیمور اصفهان را فتح کرد حاجی بیگ را درآن شهر گذاشت و عازم شیراز گشت و سپس در قلعۀ طوس حکومت میکرد و سر به طغیان برداشت، امیر تیمور امیرزاده امیرانشاه را جهه دفع او به خراسان فرستاد و چون از آب آمویه بگذشت، و به اتفاق والی هراه متوجه دشمنان شد و مهم ایشان را بر طبق دلخواه بساخت حاجی بیگ فرار برقرار اختیار کرد و به دست سادات هزار جریبی گرفتار گشت و او را مقید بحضور امیر تیمور بردند و بقتل رسید. رجوع به حبط ج 2 ص 100 و 101 و 142 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
امیر حاجی بیگ، پسر امیر حسن بن امیر چوپان و پسر عم شیخ حسن کوچک است. حافظ ابرو در ذیل جامعالتواریخ آرد: ’دو پسر دیگر از آن امیر حسن حاجی بیگ و غوج حسین یکی را شیخ حسن کوچک که پسر عمش بود زهر داد و غوج حسین را سلیمان خان بقتل آورد.’ حاجی بیگ بقول حافظ ابرو نایب شیخ حسن ایلکانی بوده است چنانکه گوید ’ و چون ببغداد مراجعت نمود (امیر شیخ حسن ایلکانی) در سنۀ اثنی و اربعین و سبعمائه حاجی بیگ نایب امیرشیخ حسن ایلکانی جهت آنکه از صورت زندگانی دلشاد خاتون و سلطنتش بر شوهر متشکی بود و او را مانع بقصد خاتون کشته شد.’ رجوع به ذیل جامعالتواریخ حافظ ابرو ص 135 و 138 و 163 و حبط ج 2 ص 73 و 79 و 141 شود
لغت نامه دهخدا